دوست عزیز خوندن این صفحات بیش از چند دقیقه وقت شما رو نمیگیره اما میتونه در تصحیح یا استوار ساختن اعتقادات کمک کنه. برای خوندن به ادامه مطلب بروید. حقیقت چیست ؟

حقیقت چیست ؟
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ظهور نزدیک است و آدرس 2satan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





در آن روز هنگامى كه ابوبكر دست خود را گشود تا حاضران با وى به عنوان جانشين رسول اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - بيعت كنند، عده اى با ميل و متعاقب آن گروهى جبراً بيعت كردند، در حالى كه همگى مى دانستند پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - در زمان حياتش ، منصب جانشينى بلافصل خود را به برادر و پسر عمّش علىّ بن ابيطالب - عليه السّلام - تفويض كرد.
هم ديدند و هم شنيدند كه پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - از آغاز اعلام نبوت خويش تا آخرين لحظه زندگانى ، بارها اين مطلب را با صراحت ، بيان مى كرد وبه طرق مختلف وبه طور آشكار اظهار مى داشت .

همينكه بيعت با ابوبكر به اتمام رسيد، دسته اى كه با وى بيعت نموده بودند، ا و را با سر و صدا و سرور و شادى مانند عروسى كه به حجله مى برند، وارد مسجد پيغمبر كردند(3) در حالى كه جنازه پيغمبر هنوز در روى زمين مانده بود و مردان و زنان بنى هاشم در پيرامون آن اشك مى ريختند و ناله سر مى دادند!

على - عليه السّلام - نيز براى حفظ اسلام ورعايت مصالح عمومى مسلمين ومقدم داشتن اهم بر مهم ، پيمان معهود ميان خود و پيامبر را در نظر گرفت . وبدين گونه بود كه در برابر وضع موجود،صبر پيشه ساخت ، در حالى كه گويى خارى به چشم و استخوانى در گلو داشت !

بارى ، بيعت ابوبكر به گفته خود آنها، لغزشى بود كه خداوند مسلمانان را از شرّ آن حفظ كرد. ولى اين نگاهدارى به دست اميرالمؤ منين - عليه السّلام - و با شكيبايى آن حضرت در برابر ناملايمات و چشم پوشى از مصائب و فدا نمودن حقش در راه زنده نگهداشتن اسلام ، انجام پذيرفت .

هنگام وفات ابوبكر فرا رسيد و سفارش نمود كه بعد از او عمر خليفه باشد!!

اميرالمؤ منين - عليه السّلام - در نهج البلاغه مى فرمايد: در حالى كه او در زمان حياتش ، خلافت را اقاله مى كرد (و به زبان ، خود را از خلافت كنار مى كشيد و مى گفت مرا رها كنيد كه با وجود على ، من كسى نيستم )، پس از مرگش ، اين منصب را براى ديگرى (عمر( تهيّه مى ديد و آن را مانند دو پستان شتر، ميان خود تقسيم نمودند(4)

پس از آن خمس را از اهل بيت و خويشان پيغمبر اكرم بريدند (5) و نوشتن احاديث پيغمبر اكرم بكلى قدغن شد و اگر در جايى حديث مكتوب كشف يا از كسى گرفته مى شد آن را ضبط كرده مى سوزانيدند (6) و اين قدغن در تمام زمان خلفاى راشدين تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز خليفه اموى (99 - 102) استمرار داشت (7) و در زمان خلافت خليفه دوم (13 - 25 ق ) اين سياست روشنتر شد و در مقام خلافت ، عده اى از مواد شريعت را مانند حج تمتع و نكاح متعه و گفتن -حى على خيرالعمل - در اذان نماز ممنوع ساخت (8) و نفوذ سه طلاق را داير كرد و نظاير آنها (9) .
در خلافت وى بود كه بيت المال در ميان مردم با تفاوت تقسيم شد (10) كه بعدا در ميان مسلمانان اختلاف طبقاتى عجيب و صحنه هاى خونين دهشتناكى به وجود آورد و در زمان وى معاويه در شام با رسومات سلطنتى كسرى و قيصر حكومت مى كرد و خليفه او را كسراى عرب مى ناميد و متعرض حالش نمى شد.

خليفه دوم به سال 23 هجرى قمرى كشته شد و طبق راءى اكثريت شوراى شش نفرى كه به دستور خليفه منعقد شد، خليفه سوم زمام امور را به دست گرفت . وى در عهد خلافت خود خويشاوندان اموى خود را بر مردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و ساير بلاد اسلامى زمام امور را به دست ايشان سپرد (11) ايشان بناى بى بندوبارى گذاشته آشكارا به ستم و بيداد و فسق و فجور و نقض قوانين جاريه اسلامى پرداختند، سيل شكايتها از هر سوى به دارالخلافه سرازير شد، ولى خليفه كه تحت تاءثير كنيزان اموى خود و خاصه مروان بن حكم (12) قرار داشت ، به شكايتهاى مردم ترتيب اثر نمى داد بلكه گاهى هم دستور تشديد و تعقيب شاكيان را صادر مى كرد (13) و بالا خره به سال 35 هجرى ، مرد6م بر وى شوريدند و پس از چند روز محاصره و زد و خورد، وى را كشتند.

در اين 25 سال ، سه تن از چهار نفر ياران على عليه السّلام كه در همه احوال در پيروى او ثابت قدم بودند (سلمان فارسى و ابوذر غفارى و مقداد) در گذشتند ولى جمعى از صحابه و گروه انبوهى از تابعين در حجاز و يمن و عراق و غير آنها در سلك پيروان على درآمدند و در نتيجه پس از كشته شدن خليفه سوم ، از هر سوى به آن حضرت روى نموده و به هر نحو بود با وى بيعت كردند و وى را براى خلافت برگزيدند.

 

 

 

1-شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 58 و ص 123 - 135. يعقوبى ، ج 2، ص 102. تاريخ طبرى ، ج 2، ص 445 - 460.

-2تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 103 - 106. تاريخ ابى الفداء ج 1، ص 156 و 166. مروج الذهب ، ج 2، ص 307 و 352. شرح ابن ابى الحديد، ج 1، ص 17 و 134.

3-اين جشن و شادمانى را زبير بن بكّار زبيرى در -الموفقيات - به نقل از شرح نهج البلاغه ابن أ بى الحديد، جلد 2، صفحه 8 ، صريحاً نقل كرده است .

-4 نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 3، ص 47.

-5در الدرالمنثور، ج 3، ص 186. تاريخ يعقوبى ، ج 3، ص 48، گذشته از اينها وجوب خمس در قرآن كريم منصوص مى باشد:(واعْلَمُوا اَنَّما غَنْمتُمْ مِنْ شَىْءٍ فَاَنَّ للّهِِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلذِى اْلقُرْبى )، (سوره انفال ، آيه 41(
6-ابوبكر در خلافتش پانصد حديث جمع كرد، عايشه مى گويد يك شب تا صبح پدرم را مضطرب ديدم ، صبح به من گفت : احاديث را بياور، پس همه آنها را آتش زد )كنزل العمال ، ج 5، ص 237(
عمر به همه شهرها نوشت : نزد هركس حديثى هست بايد نابودش كند )كنزالعمال ج 5، ص 237(
محمد بن ابى بكر مى گويد: در زمان عمر، احاديث زياد شد، وقتى به نزدش آوردند دستور داد آنها را سوزانيدند (طبقات ابن سعد، ج 5، ص 140(
-7تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 151 و غير آن .
-8قضاياى نامبرده در كتب حديث و فقه و كلام سنى و شيعه مشهور است .
-9تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 131. تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 160.
-10اسدالغابة ، ج 4، ص 386. الاصابه ، ج 3.

تاريخ يعقوبى ،ج 2،ص 150.تاريخ ابى الفداء، ج 1،ص 168. تاريخ طبرى ، ج 3،ص 377 و غير آنها.

-11تاريخ يعقوبى ،ج 2،ص 150.تاريخ ابى الفداء، ج 1،ص 168. تاريخ طبرى ، ج 3،ص 377 و غير آنها.
-12 تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 150. تاريخ طبرى ، ج 3، ص 397.
-13جماعتى از اهل مصر به عثمان شوريدند، عثمان احساس خطر كرده از على بن ابيطالب استمداد نموده اظهار ندامت كرد، على به مصريين فرمود: شما براى زنده كردن حق قيام كرده ايد و عثمان توبه كرده مى گويد: من از رفتار گذشته ام دست برمى دارم و تا سه روز ديگر به خواسته هاى شما ترتيب اثر خواهم داد و فرمانداران ستمكار را عزل مى كنم ، پس على از جانب عثمان براى ايشان قراردادى نوشته و ايشان مراجعت كردند.
در بين راه ، غلام عثمان را ديدند كه بر شتر او سوار و به طرف مصر مى رود، از وى بدگمان شده او را تفتيش ‍ نمودند، با او نامه اى يافتند كه براى والى مصر نوشته بود بدين مضمون : به نام خدا، وقتى عبدالرحمان بن عديس نزد تو آمد، صد تازيانه به او بزن و سر و ريشش را بتراش و به زندان طويل المده محكومش ‍ كن و مانند اين عمل را در باره عمرو بن الحمق و سودان بن حمران و عروة بن نباع اجراء كن !!
نامه را گرفته و با خشم به جانب عثمان برگشته اظهار داشتند: تو به ما خيانت كردى ! عثمان نامه را انكار نمود. گفتند غلام تو حامل نامه بود. پاسخ داد بدون اجازه من اين عمل را مرتكب شده . گفتند مركوبش ‍ شتر تو بود، پاسخ داد شترم را دزديده اند! گفتند: نامه به خط منشى تو مى باشد، پاسخ داد بدون اجازه و اطلاع من اين كار را انجام داده !!
گفتند پس به هر حال تو لياقت خلافت ندارى و بايد استعفا دهى ؛ زيرا اگر اين كار به اجازه تو انجام گرفته خيانت پيشه هستى و اگر اين كارهاى مهم بدون اجازه و اطلاع تو صورت گرفته پس بى عرضگى و عدم لياقت تو ثابت مى شود و به هر حال يا استعفا كن و يا الا ن عمال ستمكار را عزل كن .
عثمان پاسخ داد: اگر من بخواهم مطابق ميل شما رفتار كنم پس شما حكومت داريد، من چه كاره هستم ؟ آنان با حالت خشم از مجلس بلند شدند (تاريخ طبرى ، ج 3، ص 402 - 409. تاريخ يعقوبى ، ج 2 ص ‍ 150 و 151(


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

بسم اللّه الرحمن الرحيم شیعیان و اهل تسنن همواره در کنار هم به خوبی زندگی کرده اند به خوبی درک می کنم در این وحله از زمان شعیان و اهل تسنن برای جلوگیری از سوء استفاده دشمنان باید باهم وحدت داشته یاشند ، اما باید مشخص شود که چرا مسلمانان باید بعد از پیامبر (ص) به دو دسته تقسیم شوند ؟ و الان ما باید طبق مذهب پدرانمون شیعه یا سنی باشیم ؟ مطمئنا این سوالها بین تمام جوانان شیعه و سنی وجود داره.
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 67
بازدید هفته : 163
بازدید ماه : 163
بازدید کل : 10004
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



دوست عزیز خوندن این صفحات بیش از چند دقیقه وقت شما رو نمیگیره اما میتونه در تصحیح یا استوار ساختن اعتقادات کمک کنه.به ادامه مطلب بروید.